Sunday 28 February 2010

نشریه جبهه ملی در خارج از کشور - شماره 63

نشریه جبهه ملی ایران در برونمرز

این نشریه در ۸ صفحه شامل مقالاتی در باره جناحهای درون
حاکمیت در ایران ُ منطق ترورُ سالگرد قتلهای زنجیره ای ُ تختی
و مطالب دیگر اماده ارسال برای علاقمندان میباشد .
جهت دریافت این نشریه ، ادرس پستی خود را با تلقن به ما
اطلاع دهید. - ۷۸۶۳۸۱۰ ۹۴۹

Saturday 27 February 2010

درباره نهم اسفند و دکتر مصدق - نوشته مهران ادیب

توطئه نهم اسفند ماه یکهزار و سیصد و سی ویک خورشیدی


پس از ملی شدن صنعت نفت که به پیشنهاد جانباخته راه آزادی دکتر حسین فاطمی و به رهبری دکتر مصدق انجام گرفت ، استعمار پیر بریتانیا که منافع نامشروع خود را بویژه در خاورمیانه سخت در خطر می دید ، اقدام به توطئه های گوناگونی برای از میان برداشتن دکتر مصدق و نابودی نهضت ملی ایران که موجب بیداری ملت های دربند استعمار و استبداد گردیده بود ، طرح ریزی و توسط مزدوران داخلیش اجرا می نمود . توطئه نهم اسفند ماه ، جهت به قتل رساندن دکتر مصدق، یکی از آن طرح های ننگینی بود که خوشبختانه با شکست روبرو گردید .در این توطئه ننگین جمعی از روحانیون به رهبری آیت الله سید ابوالقاسم کاشانی و آیت الله سید محمد بهبهانی وحجت الاسلام شمس قنات آبادی و جمعی از اوباش و چاقوکشان بد نام به سرکردگی شعبان بی مخ ( شعبان تاجبخش ) و طیب حاج رضائی و رمضان یخی ، همچنین کانون افسران باز نشسته به رهبری سپهبد شاه بختی و سرلشگر معینی ، و... شرکت مستقیم داشتند. .
برنامه طرح ریزی شده بر این منوال بود که شاه و همسرش ثریا اسفند یاری در روز نهم اسفند ماه قصد سفر
بخارج کشور را داشته باشند ، بدون صدور اطلاعیه از سوی دربار تا مردم از آن مطلع نگردند فقط هیأت دولت و شخص نخست وزیرو افراد مورد اعتماد در جریان مسافرت قرار گیرند.
در روز نهم اسفند دکتر مصدق نخست وزیر کشور برای خداحافظی به کاخ سلطنتی که نزدیک منزلش بود رفت . در این زمان آیت الله کاشانی از شعبان بی مخ و جمعی از ارازل و اوباش خواست خودشان را به جلوی کاخ برسانند و جلوی مسافرت "شاهنشاه اسلام پناه " را بگیرند از سوی دیگر آیت الله بهبهانی با دار و دسته اش به جلوی کاخ آمدند تا مخالفت خود را با سفر شاه اعلام نمایند و گروهی از افسران باز نشسته نیز به جمع آنها پیوستند. حال چگونه این گروه ها مطلع شده بودن طراحان توطئه باید پا سخ آنرا بدهند!! .برنامه بدین ترتیب طرح ریزی شده بود که پس از مراسم خداحافظی زمانی که دکتر مصدق از در کاخ خارج می شود اوباش حمله ور شده و او را بقتل برسانند بعد با گرفتن سه روز عزای عمومی از سوی دربار و دستگیری چند نفر بجرم قتل ، سر و ته ماجرا را بهم آورند . خوشبختانه دکتر مصدق پیش از خروج متوجه دسیسه شد و با راهنمائی یکی از کارکنان دربار که از اصل قضایا بی خبر بود از درب شمالی کاخ که کمی پائین تر ازمنزلش بود خارج شده و به خانه اش رفت . اوباش که متوجه خروج دکترمصدق از در دیگر کاخ شدند با عجله خود را به در خانه پیشوای نهضت ملی ایران رساندند تا اجرای امر نمایند که با خروج مصدق از حیاط پشت خانه و رفتن به ستاد ارتش این برنامه اهریمنی دشمنان ایران با شکست روبرو شد .
یورش اوباش به خانه دکتر مصدق

امروزه با افشای بخشی از اسناد محرمانه دولت های انگلیس و آمریکا همه چیز به روشنی آشکار شده است
که ادامه دولت ملی دکتر مصدق موجب می شد تا دست دولت های استعمار گر از روی کشورهای جهان سومی بریده گردد و منافع نامشروع خود را ازدست بدهند . بهمین علت بود که در طی بیست و هفت ماه و اندی حکومت ملی دکتر مصدق ، از سوی دولت های انگلیس و شوروی سوسیالیستی و دولت آمریکا ، توطئه های گوناگونی جهت سقوط دولت ملی و ضد استعماری ایران انجام گرفت تا بالاخره با کودتای ننگین بیست و هشت مرداد موفق به اجرای هدف های اهریمنی خود شدند که نتیجه اش را امروزه همگان می بینیم . متأسفانه هنوز مزدورانی پیدا می شوند که خود را تاریخ شناس و مورخ و سیاستمدار و مبارز معرفی کرده و با بی شرمی تمام اراجیفی را سر هم کرده و علیه پیشوای نهضت ملی ایران برزبان آورده و یا می نویسند. ودر کمال وقا حت ، دکتر مصدق را عامل انگلیس ویا شوروی معرفی می کنند . این مزدوران اگر قدری شرف داشته باشند فقط نگاهی به آخرین کتاب محمدرضا شاه " پاسخ به تاریخ " و" چهره هائی در آئینه " خاطرات اشرف پهلوی خواهر همزاد شاه بیاندازند تا ببینند چه کسی عامل و گوش به فرمان بیگا نه بوده است . برای نمونه به این بخش از آخرین نوشته شاه مخلوع توجه شود تا عامل سیه روزی ایران امروز را بشناسند و اگر ریگی در کفش ندارند از ملت ایران پوزش بخواهند. .
" در مردادماه 1322 پس از حصول اطمینان از پشتیبانی ایالات متحده آمریکا و انگلیس که سرانجام سیاست مشترکی را آغاز کرده بودند و پس از بررسی اوضاع با کرمیت روزولت نماینده سازمان مرکزی اطلاعات آمریکا ، برآن شدم که برای یافتن راه حلی وارد عمل شوم" ( پاسخ به تاریخ صفحه 73)
شاهی که بر اساس قانون اساسی از دخالت در امور کشور منع شده است . مخفیانه در نیمه های شب با فرستاده سازمان جاسوسی بیگانه نشست برگزار می نماید تا علیه دولت ملی کشورش طبق دستور بیگانگان وارد عمل شود. .
حال اگر گفته آیت الله خمینی را بعنوان یک پیشوای مذهبی دستآویز قرار بدهند نمی توان ایرادی گرفت چون
خمینی خود را یک رهبر مذهبی معرفی می کرد و قشری از جامعه هم او را قبول داشتند .
آیت الله خمینی در بهار سال یکهزار و سیصد و شصت پس از عزل آقای بنی صدر از مقام ریاست جمهوری که از سوی مردم انتخاب شده بود ، خطاب به حاضرانی که در حسینیه جماران گرد آمده بودند گفت :
"ملی گرائی از اسا س کفر است . نگذارید نامش را ببرم (منظور دکتر مصدق است ) او هم مسلم نبود می خواست به اسلام سیلی بزند که خداوند سیلی را به او زد . "
از دید ایشان دست آمریکا دست خدا بود که به مصدق سیلی زد . اما باید از مریدان ایشان پرسید که شعار ،
" مرگ برآمریکا " دیگر چه صیغه ای است این که توهین به خدونداست . ؟!!

هم میهن گرامی
در حالی که زندان های قرون وسطائی نظام ولایت فقیه جایگاه جوانان مبارز و شخصیت های آزادیخواه گردیده و فساد و تباهی بر جامعه سایه شوم خود را آنچنان گسترانیده است که مردگان هم در ته گورامنیت ندارند تا چه برسد به زندگان. آقازاده ها و وابستگانشان در سایه حمایت آیات عظام مشغول تاراج ثروت های ملی و حیف ومیل بیت المال ملت تحت ستم ایران بوده و آنچه را به یغما می برند به خارج کشور منتقل می کنند تا چراغی باشد برای فردای تاریکشان . آنوقت ما روز به روز از هم فاصله گرفته و بهم می تازیم و اجازه می دهیم تا مزدوران بیگانه برای جلب نظر اربابان خود ، نوامیس ملی ما را مورد توهین قرار بدهند . در این زمان وظیفه تک تک ما ایرانیان چیست ؟ ساکت نشستن و بی تفاوت به قضایا نگریستن در شأن یک ملت با فرهنگ و آزاده نیست .سی سال پیش ملت ایران یک پارچه بپا خاست تا آزادی و داد گری را در کشورش حاکم نموده و خود بر مقدرات کشورش حاکم گردد ولی بر اثر غفلت و اختلاف های شخصی و گروهی ، صف یک پارچه مردم از هم گسست و مشتی دستاربند دغلباز از نام دین سوء استفاده کرده و انقلابی را که می رفت تا سرمشق ملت های اسیر سلطه استبداد درجهان گردد به افتضاح کشاندند . باید با عبرت گرفتن از گذشته ، اختلاف ها را کنار گذاشت و برای رهائی کشور عزیزمان ایران از این گرداب مهلک در یک جبهه واحد گرد آئیم وبه کمک زنان دلاور ، جوانان مبارزو کارگران غیور درون کشور که قهرمانه بپا خاسته اند و از ته دل فریاد مرگ بردیکتاتور سر می دهند و با این رشادت قابل ستایش، پایه های نظام استبداد مذهبی را به لرزه درآورده اند ، بشتابم نه اینکه از این جنبش خود جوش ملی هر گروه بخواهد بسود خود بهره برداری نموده و آنرا بخود نسبت دهد . خون هزاران جانباخته در عرض این سی سال خاک پاک میهن ما را به رنگ سرخ درآورده است که ما بخود آئیم و یکپارچه شویم و با هر ایده و عقیده و مذهبی که داریم از منیت درآمده وما شویم تا برای همیشه آزادی و دادگری و مهرورزی را در گستره ایرانزمین برقرار سازیم . نباید از ترفندهای نظام ولایت فقیه واهمه داشت که برای خنثی نمودن جنبش ملت ایران در این چند ماه اخیر تظاهرات هزاران نفری از پیش برنامه ریزی شده راه می اندازد واهمه داشت ترفند همه دیکتاتورهای جهان تا امروز همین نمایش های از پیش ساخته شده بوده است . صدام حسین نیز تا روز های آخر عمر حکومتش از این طرح استفاده می کرد هیتلر ، استالین ، موسولنی ، محمدرضا شاه و... در زمانی که حکومت خود را در خطر می دیدند تظاهرات و راه پیمائی های چند صد هزارنفری براه می انداختند ولی دیدیم عاقبت به کجا کشیده شدند و در برابر یک پارچگی ملت ها با سر به ته دره بدنامی سقوط نمودند .
هشتم اسفند ماه یکهزار و سیصد و هشتاد وهشت خورشیدی

مهران ادیب

Friday 26 February 2010

جایگاه دکتر عاصمی در فرهنگ ایران

جایگاه دکتر عاصمی در فرهنگ ایران
از : دکتر ن. واحدی

دوستان و آزاد اندیشان !

شادروان دکتر محمد عاصمی نه تنها شاعر و ادیبی توانا، بلکه معلم، هنرمند و جامعه شناس والائی نیز بود. در بارهء زندگی و فضایل این مرد فرهیخته سخن چون فلک بسیار رفته است. از این رو امروز مایلم فقدان علمی – فرهنگی چنین آزاده ای را با افسوس بگونهء دیگری ترسیم و آن را در بستر ایام به نمایش بگذارم. به ویژه که هموطنی و همشهر بودگی تکلیف میکند جایگاه رفیع معنوی عاصمی را در عرصهء عمومی بازگوسازم و با برافشاندن گلهای تحسین برمقام فرهنگی و هنری این بزرگوار جاودانیتش را رقم بزنم.
دوران جوانی عاصمی مصادف با پریشانی احوال مملکت پس از شهریور 20 است. روزگاریکه کشور در ژرفای ناامنی و اغتشاش و آشفتگی فرو رفته بود. این ناامنی تنها ناامنی جانی و مالی نبود که باج بگیران و چاقوکشان چادر زده بر سر هر کوی و برزنی نمود آن شدند. بلکه این ناامنی شامل ناامنی اخلاقی و آدابی و با آن معنوی نیز میشد. هرج و مرج فکری، هرج و مرج سیاسی و اقتصادی، هرج و مرجی که تظاهر آن در فحاشی و ترور روانی در روزنامه ها، زد و خوردهای خیابانی بخاطر ایده های بیگانه، باورهای تند و بنیادگرایانه اسلامی و غیر اسلامی، فقر و بیکاری و نبود ساز زندگی ملاحظه میشد. این ناامنی، همچون ابرهای تیره و انبوه، از تابش خورشید مهر و محبت بر جامعه ممانعت میکرد تا جائیکه همدردی و روا داری مقام خود را به ستم و تجاوز باخته و کشتی امیدها و آرزوهای مردم شریف ایران درمنجلاب رذالت و خودپرستی و خودمحوری مشتی نامسئول و نابخرد به گل حسرت و عسرت نشسته بود.
به زبان عاصمی :

"وقتي آغوشها هرزه طلب و ناباب، نابكار شدند. وقتي خورشيدی را كه ميپرستيم بجای نور و حرارت زندگی، آتش بر سرمان ميبارد. وقتي عشقها محبتها و دوستيها دروغ بيفروغند. وقتي همه چيز از فريب و نيرنگ مايه و رنگ ميگيرد ... چه ميتوان كرد؟ راستی چه ميتوان كرد ؟ به چه كسی و به چه چيزی ميتوان عشق داشت"

در چنین وضعیتی است که عاصمی با "سیمین جان" خود، توجه همه را به عشق و امید، پایه های اصلی زندگی ، معطوف میدارد. زیرا که عصیانهای اجتماعی را تنها با عواطف میتوان رام کرد. عواطفی که آدمیت را درحفظ حرمت انسانی جلوه میدهد. بدون شک عاصمی با چنین کاری بسیار روشن و استادانه مهارت فرهنگ سازی خویش را به نمایش میگذارد.
چه جهان فرهنگی انسان در شکاف بود و نبود، مرگ و زندگی، فنا و بقاء، شکل گرفته و تکامل یافته است. عناصر این جهان ولی مادّی نیستند. عناصر این جهان کلامند. سخن اند. سخنی که در فرازها معنی پیدا میکنند. ساختارهائی که سخت تر از سنگ خارا هستند. به ویژه تأثیر آنها بر روان و احساسات دیگران وابسته به شدت آتشی است که در دلها برمی افروزند. اما تنها آتشی که ابدی و جاودانی میماند همان سخن عشق، مهر و محبت است. آنچه که بنیاد استواری کیهان است. درست به این دلیل نیز فرهنگ و هنر جلوه های متعالی آدمیت هستند.
لذا آشکار است که ادبا و هنرمندان نه تنها سازندهء فرهنگ اند بلکه با این فرهنگ نامشان نیز جاودانه میشود. قدما گفته اند : آنکه دانهء عشق برافشاند عشق نیز درو میکند.
جاودانیت نوشته ها و اشعار ادبای بلند آوازهء ایران با موزون بودنشان رقم زده میشوند. به ویژه که موزون به معنی درک دیالکتیکی ارزش اساسی آدمیت است. آنچه که در زبان فارسی زیبائی نام دارد.
زیبائی اصل همهء واقعیتها موزون در طبیعت، در هنر و زندگی است. به این جهت در ادب فارسی سخن از طبع موزون، طینت موزون، فکر موزون، شمایل موزون، قد و قامت و بالای موزون، خط و خال موزون، خندهء موزون، نالهء موزون، نکتهء موزون به میان میآید. بطلمیوس حرکات کرات آسمانی را موزون تشخیص داده بود و جلوهء زیبائی این واقعیات را چرخش آنها بر روی دوایر معینی میدانست. براین مبنا سروده های عاصمی چون :
«در نهفتِ پردهء شب دختر خورشيدنرم می بافددامنِ رقاصهء صبح طلائی را» لب ریز از زیبائی است. زیرا دل هر خواننده ای را بوجد در می آورد.
اما یکی از جلوه های جوانی تمرد و سرکشی است؛ شکستن هر قید و بندی که سد خودمختاری آدمی است؛ قیامی به منظور انتقاد و رد الگوها و معیارهای اخلاقی کهنه و رو آوری به نوگردانی آنهاست؛ و این قوّهء جوانی ایست که مسبب ترقی و پیشرفت جامعه میشود. جوّ ایران پس از شهریور20 نیز جوّ انتقاد و طغیان است. در این جوّ است که عاصمی چپ گرا میشود، چپ مردم صفت، چپی که میخواهد در نقش بازیگر تآتر گوشه های تاریک زندگی اجتماعی و سیاسی را عریان کند و به مردم آگاهی دهد تا از شدت جهل عمومی بکاهد. تا میدانی برای انسانیت باز شود. کاریکه ناکام و نا موفق ماند.
اما این عدم موفقیت را، پتک سنتهای دیرینه و قلم عادتهای زشت و ناسازگار با روزگار، بصورت اثری حیرت انگیز بنام "اشگ هنرپیشه" تراشید. تو گوئی خالق جهان در دل این هنرمند بدرآمده بود که توانست چنین قطعه ای را بیآفریند. تراوشی که بار دیگر بر نظر افلاطون در "دیالوگ ایون" صحهّ میگذارد.
زنده یاد عاصمی در "اشگ هنرپیشه" ، با گفتار زیر:
«می پذیرم!
می پذیرم اینهمه احساس را
با تمام قلب
امّا کودک من مُرد».
پنجره ای بسوی قلبهای تماشاچیان میگشاید که درآن نمایش ارزنده ای ازنو اندیشی در پیغام رسانی و دشواریهای آن به جریان می افتد. هیچ دانشمندی، چون زنده یاد عاصمی ادیب و شاعر، نمی توانست چنین ژرف و گویا موضوع و مشکلات پیغام رسانی را به عرصهء عمومی بیآورد و فهم آن را برای همه آسان سازد. کاریکه به ویژه، گرفتاری بنیادین ارتباط فرهنگسازان ایرانی با مردم است. یادم هست که کارل وایسکر، در کلاس درس، گاه گاه به این نکته اشاره داشت که ترقی و توسعهء اجتماعی همیشه با تأخیر، بازتاب نوآوریهای علمی – فنی می باشد. زیرا این نوآوریها از راه آموزش در مدارس و فرایند اجتماعی شدن کودکان و نوجوانان به جامعه منتقل میشود تا در آنجا موجبات ایجاد فرهنگ خویش را فراهم سازد. ولی نیروی اصلی چنین انتقال و دگرگونی، محققأ ساخته های شعرا و ادبای جامعه می باشد. در حوزهء غرب عبور از دورهء فئودالیسم به عهد صنعتی هرگز بدون نویسندگانی همسان "عاصمی" ممکن نمیشد که در رمانهای خویش تنها انتقاد نکردند بلکه به مطالعات جدید نیز پرداختند و آنها را بدرستی به خاطرهء عموم آویختند.
عاصمی سه مرحلهء "پیغام رسانی" را که "اعلام"، "پیغام" و "درک" نام دارند در صحنهء تآتر به تجسم در میآورد. این تجسم یک شاهکار است. شاهکاری که تأثیر محیط و علاقه های گروهی را استادانه در فرآیند انتقال خبر باچهرهء بی چهر و سخنی چندگانه درمیآمیزد تا بدفهمی ها و سوء تعبیر ها را نشان دهد. ریشهء تقسیم فرآیند پیغام رسانی و با آن آغاز تئوری انفورماتیک در بررسهای کارل بوهلر(تئوری کلام) و هومبرتو ماتورانا (جنبه های انتقال خبر) آبشخور دارد.
عاصمی با زبردستی نشان میدهد که چطور میتوان فضای فکری متفاوت افراد را که بنیاد کثرت است، تحت تأثیر علاقهء مشترکی، همسان نمود. این همسانی در ذهنها دستگاه کوردیناتی را برپا میسازد که درآن وقایع و اتفاقات جامعه تعبیری یگانه پیدا می کنند. در تراژدی "اشگ هنر پیشه"، کسانیکه در تآتر نشسته اند همه توقعات و انتظارات مشابه دارند و از این زاویه نیز دنیا را نظاره و وقایع آن را داوری میکنند. حالتی که زمینهء بدفهمی است. به این جهت نیز میتوان از این حالت سوء استفاده نمود و جمعی را گمراه و یا فکر آنها را در مسیر معیّنی منحرف ساخت. کاریکه در این 20 سال گذشته به اشکال مختلف در امر سیاست و برای منافع ویژه ای بکار گرفته شده است؛ حیله هائی که با آن می توان بطور مؤثری فضاهای فکری افراد یک گروه را شبیه کرد تا حرکاتی اجتماعی، با منظوری سمبلیک، به پا گردند.
زنده یاد عاصمی در طی سالها تجربه، تجربه های تلخ، تجربه هائی که در دوران معلمی خویش کسب کرده بود، به عمق فاجعهء اجتماعی ایران پی برد. کتاب "یاد داشتهای یک معلم" مجموعهء آموزه هائی است که سبب میگردند تا عاصمی بگوید : درکار اجتماعی "اوّل باید آدم ساخت".
شادروان عاصمی به نطریه های تعلیم و تربیت نو وقوف و در عمل با گرفتاریهایشان آشنائی داشت. مجموعهء نوول های او در "یاد داشتهای یک معلم" ازیکسو حکایت از ناسازگاری تئوری با کار تعلیم و تربیت دارد و از سوی دیگر تشریحی از اوضاع اجتماعی کشورمیباشد که در کش و قوس تجدد به بی سامانی گرفتار است. مطالبی که مورد بحث جوامع غربی نیز می باشد.
چه میان تئوری و عمل، در جامعه ایکه با احتمال زیاد همگن است، همیشه باید قواعدی موجود باشد که حاصل عملی را محک بزند و مراحل اجرائی آن را در جهت رفع نواقص و بهتر سازی آن دگرگون کند. چنین مجموعه از قواعد، که تکنولوژی نام دارد، در مورد علم تعلیم و تربیت، بعنوان نظریه، و کار تعلیم و تربیت بعنوان عمل، به ویژه در ایران دارای جامعهء تقلیدی، وجود نداشت و هنوز هم ندارد. زیرا نه تنها پدران و مادران کودکان، و همینطور آموزگاران مدارس به تناوب برای این مهّم آموزش داده نمیشوند؛ بلکه افزون براین نمیتوان محصول کار تعلیم و تربیتی را که کودکان و نو جوانان اند، در صورت نارسائی و یا نادرستی روشهای تعلیم و تربیت به کارخانه (در اینجا محل تعلیم و تربیت) برگرداند تا اصلاح شوند. تازه این نارسائی ها و یا نادرستی ها نیز خیلی دیر به آگاهی عموم در میآیند. یعنی هنگامیکه به دلیل این نواقص درجامعه، تنش و برخورد و با آن عوارض جبران ناپذیری تظاهرمیکند، مربیان و صاحب نظران مربوطه انتقادات خود را ماسوره میکنند تا ازآن شهر فرنگی از عقاید و داوریهای بیجا بیرون بیآورند. آنچه که نشانهء عدم دوراندیشی و درک به موقع فرصتهاست. زنده یاد دکتر محمدّ عاصمی در بارهء این دشواریها ، نقدی ارائه میدهد که به واقع نقدی بر رابطهء میان افراد، (خواه دانش آموز و معلّم و خواه والدین شاگردان) با مدرسه از یکسو و با نهاد آموزش و پرورش کشور از سوی دیگر میباشد. چنین رابطه ای همیشه، بخاطر غایتی، شرایط وجودی خویش را متعیّن میشود(مالی، برنامه، کادرآموزشی، زبان، محل وووو). این شرایط را باید در تئوری و کیفیت تعلیم و تربیت و ابزار اجرائی آن منظور داشت. در ایران این شرایط هنوز که هنوز است نه در تئوری(که به هر حال لعاب قوانین آموزش و پرورش است) و نه در عمل(که حقایق زندگی روزمره میباشد) ملحوظ شده است. این شرایط را عاصمی بعنوان یک معلم در کتاب خود می شمارد. اما چشم دلی آنها را پیدا نمیکند.
در سراسر " یاد داشتهای یک معلم" عاصمی به زبانی ساده میخواهد بگوید که امر تعلیم و تربیت کودکان و نوجوانان، برای رسیدن به مقصود خود به مشارکت شاگردان نیز نیاز دارد. اما چون هر شاگردی بیداری دارد، پس یک فرد است. تشخص دارد، از اینرو بی شک متکی به عقل و فهم خویش می باشد؛ می اندیشند. میتواند صغری و کبری به چینند. لذا هر گونه محک و تجربه و آزمودنی نیز نمی تواند بدون توجه به این تشخص صورت بگیرد. عاصمی این مطلب اساسی را با توجه به مسئلهء نمره دادن، رفوزگی و یا قبولی مطرح میسازد و موضوع رابطهء میان شاگرد و معلم، یا انسان و دستگاه آموزشی را زیر علامت سئوال میبرد. چه چنین روابطی هیچگاه خطی نیستند. تنها میان ورودی و خروجی یک ماشین میتوان رابطه ای ساده برقرارباشد. انسان ولی عقل دارد و ماشین نیست. لذا صرفنظر از توانائی معلمّی که خود بسیار اهمیت دارد و صرفنظر از محتوای درس و مشق، دشواری آموزش از این جا ناشی میشود که ما با نونهالان خود مانند یک روبوتر، یک ماشین ساده رفتار می کنیم. این ماشین یک ورودی دارد که گوش و چشم نام دارد و یک خروجی که آن را زبان و انگشت خوانند. از این رو محک مربی نیز تنها انطباق این خروجی با ورودی است که خود او نیز مسئول آن می باشد. مطالبی که مورد انتقاد شدید عاصمی است.
علاوه براین، مقصود و منظور دستگاه فرهنگی کشور باید همانا فرصتهای تعلیم و تربیت مساوی برای همه باشد. این فرصتهای مساوی ولی تنها با ایجاد دستگاههای عریض و طویل آموزش و پروش و ساختن مدارس و تربیت معلم و تعلیمات اجباری بدست نمی آید. بلکه زندگی آسوده و بی دغدغهء آموزگار، تأمین حدّاقل زندگی خانواده ها، کمک های معنوی به والدینی که خود توانائی کافی برای اینکار ندارند، مشارکت شاگردان در کار مدارس و همکاری خانه و مدرسه همه از ضرورتهای جامعه ایست که فردایش را در نونهالان خود می بیند.
مسلمأ تعلیم و تربیت شالودهء ایجاد ریخت وترکیب جامعه است. اما از آنجا که قشر روشنفکر ایران همیشه به دنبال دگرگونیهای سریع و نه ریشه دار بوده است، به آنچه روسو در باب سیاست میگوید بیشتر توجه داشته است تا به آنچه او در بارهء تربیت در نقالی معروف خود " امیل" می نویسد. در این کتاب روسو دقیقأ اصول تربیت کودکان را تشریح میکند. آنچه که به معنی پرورش آزاد استعدادهای ذاتی کودک است. از این دید روشنفکران ما نیز هیچگاه به مسائل اساسی جامعه یعنی تعلیم و تربیت توجه نداشته اند.
عاصمی در کتاب خود، افزون برآنچه رفت، نشان میدهد که امروز تربیت به معنی مدد رساندن به رشد و پرورش استعدادهای ذاتی انسان است، مدد به اینکه انسان انسان بشود، انسان اجتماعی. از این رو پرسش اصلی زنده یاد عاصمی "انسان کی انسان میشود؟" است. به این دلیل نیز میگوید :
درکار اجتماعی "اوّل باید آدم ساخت".
لذا آنها که می خواهند به جامعه با قهر و سرکوب گری شکل دلخواه خود را تحمیل کنند، خیلی زود همین جامعه را به همان جوانانی که به اصطلاح تربیت کرده اند خواهند باخت.
لذا گذرگاه رسیدن به جامعهء مدنی تنها گذشتن از تنگهء جامعهء انسانی است.
در پایان به گفتهء عاصمی :
"مـا نمانيم و عـکس مـا ماندگردش روزگار برعکس است!"
توجه کنیم که تنها زیبائی کلام را نمایش نمیدهد بلکه فیلسوفانه میگوید اگر کردگار گیتی گردش روزگار را جاودانه ساخته است، اثرات من نیز برخود مُهر ابدیت دارند.
به راستی باید عاصمی را خداوندگار فرهنگ فارسی شمرد. روحش شاد باد. مونیخ به سال 2010 : دکتر نصرت واحدی

مساله بازداشت ریگی -بیانات متفاوت در طرز بازداشت

سازمان های اطلاعاتی پاکستان و نکات مبهم طرح مشترک دستگيری ريگی

عبدالمالک ريگی
۱۳۸۸/۱۲/۰۷
رضا تقی زاده (تحلیلگر سیاسی)
بی ترديد وزارت اطلاعات و سازمان های ضد اطلاعات جمهور ی اسلامی که بخصوص طی پنج سال اخير در نتيجه تصفيه های درون سازمانی بسيار ضعيفتر از پيش شده اند، بدون همکاری تنگاتنگ سازمان های اطلاعاتی هم عرض در منطقه قادر به تله گذاری و دستگيری ريگی نميشدند.اگرچه مسئولان ايران مشارکت کشور های ديگر را در دستگيری ريگی انکار کرده اند، تمام شواهد موجود منجمله بيانيه سفارت پاکستان در تهران حاکی از همکاری جمعی در اجرای طرح است.بی شک کشور های مبداء و مقصد ريگی در پرواز مستقيم مابين قرقيزستان و امارات ( دوبی ) ، در جريان سفر او و در نتيجه عمليات مربوط به دستگيری وی قرار گرفته اند.اگرچه هنوز زمان واقعی دستگيری عبدالمالک ريگی روشن نيست، مطابق اظهارات مسئولان ايران دستگيری در ساعات اوليه بامداد سه شنبه به وقت محلی در ايران صورت گرفته است. در ساعات نزديک به زمان اعلام شده دستگيری در آسمان ايران، پروازی از دبی عازم قرقيزستان نبوده، حال آنکه در غروب روز دوشنبه ۲۲ فوريه ( روز قبل از دستگيری ) در ساعت ۶.۱۵ شب پرواز شماره کيو-اچ-۴۵۳ ( بوئينگ ۷۳۷ از از بشکيک- قرقيزستان عازم دبی بوده است.

بیشتر بخوانید:آمريکا ادعای همکاری با گروه جندالله در ایران را «مسخره» خواند اين پرواز از مسير شرق ايران خراسان و سيستان و بلوچستان به سمت بندر عباس حرکت و پس از عبور از خليج فارس در دوبی بزمين مينشيند. طول پرواز ياد شده در حدود ۴.۳۰ ساعت است. پرواز ياد شده بعد از ۴ ساعت تاخير ۳۶ دقيقه بعد از نيمه شب بامداد روز ۲۳ فوريه در فرودگاه دبی بزمين مينشيند. تاخير بسيار غير معمول و افزايش طول پرواز از ۴.۳۰ به بيش از ۸ ساعت تنها ميتواند در نتيجه توقف اجباری بعد از فرود در يکی از فرودگاههای ايران صورت گرفته باشد. در شرايط عادی، تاخير در پرواز ياد شده هرگز ۲۲ دقيقه فراتر نرفته است. پرواز قبلی همين هواپيما در روز ۱۹ فوريه بدون تاخير انجام و در ساعت ۸.۴۵ دقيقه همان روز در دبی بزمين نشسته است. همين هواپيما در روز بعد و با شماره کيو- اچ ۴۵۴ از مسير دبی و از فراز خاک ايران به قرقيزستان باز گشته است. پرواز بازگشت از دبی به بيشکيک در قرقيزستان پس از اعلام دستگيری ريگی در ايران صورت انجام شده.با و جود ناپديد شدن يک هواپيمای مسافری بمدت ۴ ساعت، هيچيک از دو کشور قرقيزستان و امارات نسبت به مفقود شدن هواپيما و يا به زمين نشستن اضطراری آن در ايران، پيش از اعلام خبر دستگيری ريگی، اطلاعيه ای انتشار نداده اند.قرقيزستان تنها ۳۶ ساعت پس از اعلام دستگيری ريگی اعلام داشته که يک پرواز مسافری آن کشور در مسير دبی به بيشکيک در ايران فرود آمده است.با توجه به حساسيت فوق العاده حريم هوايی خليج فارس در نزديکی مرزهای ايران و حضور ناوهای جنگی آمريکا در منطقه و آماده باش کشورهای جنوبی بخصوص امارات، نظريه پرواز جنگنده های ايران برفراز آبهای خليج فارس بمنظور تعقيب يک هواپيمای مسافری و مجبور ساختن آن به فرود اجباری در خاک ايران ( فرودگاه بندر عباس) ، آنطور که مسئولان وزارت اطلاعات ايران مدعی شده اند قطعا مردود و اسکورت کردن آن تنها در خاک ايران امکان پذير بوده است.با توجه به زمان دو ساعت پرواز هواپيمای قرقيزستان بر فراز خاک ايران، چنانچه پرواز از بيشکک به دبی انجام ميشد هواپيماهای نظامی ايران ميتوانستند بدون روبرو بودن با خطر بر خورد با نيروهای نظامی آمريکا در آبهای خليج فارس، با فرصت کافی عمليات تعقيب و بزمين نشاندن هواپيمای مسافربری ياد شده را بموقع اجرا بگذارند.در اين صورت فرود آوردن هواپيمای ياد شده در فرودگاه مشهد و يا بندر عباس آسانتر و عملی تر از تعقيب آن بر فراز خليج فارس مينمود. در هر دو فرودگاه ياد شده نيروی هوايی ايران هميشه هواپيماهايی را آماده پرواز دارد.عدم اعتراض قرقيزستان به ايران پيرامون فرود آوردن اجباری هواپيمای مسافری آن کشور، و سکوت طولانی قرقيز ها پيرامون اين ماجرا تا بعد از اعلام دستگيری ريگی توسط ايران يکی از نشانه های در جريان قرار داشتن مقامات قرقيز در اجرای طرح است.در صورت پرواز ريگی از دبی به قرقيزستان، توجه به کشور مبداء او، پيش از عزيمت وی به دبی، طول مدت اقامت او در دبی و علت سفر او به امارات از نکات قابل تامل در حادثات منجر به دستگيری او است. محل عمليات گروه جندالله در در داخل ايران نزديک به بلوچستان پاکستان و حوالی سيستان بوده و خود او نيز در اين مناطق حضور يافته و اغلب در پاکستان بسر ميبرده است . بی شک غيبت ريگی از منطقه نمی توانسته از نگاه سرويسهای اطلاعات نظامی پاکستان مخفی بماند. سفر او به قرقيزستان نيز بی شک با استفاده از گذرنامه، و در نتيجه با اطلاع و هماهنگی ماموران رسمی در پاکستان، قرقيزستان و کشور ( اسما ) صادر کننده گذرنامه او ( افغانستان ) از هدف، مسير و طول زمان سفر او انجام شده است. استفاده از شرکت هواپيمايی قرقيزستان توسط ريگی و قصد عزيمت او از دبی به بيشکيک، مبداء حرکت او يعنی قرقيزستان را نيز تا حدود زيادی مشخص ميسازد. به اين ترتيب در صورت انجام پرواز ريگی از دبی به بيشکيک، او در حال استفاده از قسمت دوم بليط پرواز دو سره از بيشکيک به دبی بوده است.در چنين صورتی، سئوال اينجا است که با وجود عمليات ادعايی پنج ماهه ماموران اطلاعاتی ايران برای بدام انداختن ريگی، و اطلاع از محل اقامت او در يک پايگاه امريکايی در منطقه، ۲۴ ساعت پيش از دستگيری، چگونه ماموران جمهوری اسلامی در جريان پرواز قبلی او از قرقيزستان به دبی قرار نگرفته اند؟ چنانچه سرويس های اطلاعاتی ايران از پرواز اوليه ريگی از قرقيزستان به دبی مطلع بوده اند، چرا عمليات دستگيری او در مسير اوليه پرواز که بسيار کم خطر تر و ضريب اطمينان اجرای آن بسيار بالاتر از دستگيری ريگی در مسير دبی-بيشکيک مينمايد صورت نگرفته است؟با توجه به اجرای طرح ترور يکی از رهبران حماس در دبی، و انعکاس خبری گسترده مشارکت سرويس های جاسوسی اسرائيل در آن، بی شک حساسيت محلی در دبی در قبال اجری طرح عمليات ديگری از سوی يک سرويس ضد اطلاعاتی ديگر ، ميتوانست دشواری های اجرای طرح دستگيری ريگی در پروازی از مسير دبی به قرقيزستان را بيش از هر زمان ديگری افزايش دهد. گذشته از آن، امکان لو رفتن اجرای طرح در نتيجه مداخله سرويسهای ضد جاسوسی ساير کشور های که در اجرای طرح مداخله ای نداشته اند نيز هميشه و جود داشته است. از اين رو عمليات دستگيری ريگی ميتوانست و ميبايد در بخش اول پرواز و بجای مسير دبی به بيشکيک از مسير بيشکيک به دبی صورت گيرد.در منطقه آسيای مرکزی سرويسهای اطلاعاتی روسيه، آمريکا، بريتانيا و پاکستان فعال اند. در صورتی که اجرای اين طرح با اطلاع آمريکا صورت گرفته باشد، تعامل بزرگتری مابين ايران و امريکا ميبايد انگيزه اصلی اين مبادله را فراهم آورده باشد. در شرايط موجود، مناسبات رو به تيرگی بيشتر تهران و واشنگتن منطق انجام چنين تعاملی را توجيه نميکند.روسها نيز در انجام اين معامله نميتوانند نفع مستقيمی داشته باشند. به اين ترتيب، گذشته از ايران، منافع مستقيم پاکستان قوی تر از ساير کشورهای درگير در ماجرا است. طرح مقابله نظامی با طالبان افراطی و همزمان با آن، تلاش گسترده سياسی برای جلب و جذب عوامل معتدل تر طالبان و مشارکت دادن آنها در حکومتهای محلی و دولت مرکزی افغانستان، حساسيتهای فراوانی را در پاکستان و بخصوص مابين عوامل نظامی و اطلاعاتی آن کشور بوجود آورده است. همکاری پاکستان با ايران برای تله گذاری و لو دادن مسير حرکت ريگی و نهايتا دستگيری او، چنانچه دعاوی ايران را داير بر حمايت امريکا از ريگی بپذيريم، ضمن توجيه اقدامی که راضی ساختن ايران و توسعه مناسبات دوستانه مابين تهران و اسلام آباد را مد نظر داشته، ميتواند تلافی جويی و نارضايتی نظاميان پاکستان را در قبال بخش هايی از عمليات نظامی و فعاليتهای سياسی آمريکا در منطقه را نيز به اثبات برساند.پاکستان مايل است که در مذاکرات امريکا و ميانجی های دولت کابل با طالبان مشارکت مستقيم داشته و در طرح پاکسازی و جايگزينی عناصر فعال و فرماندهی محلی آنها در بلوچستان و وزيرستان و مناطق نزديک پيشاور نقش مهمتری ايفا کند. لو دادن ريگی ميتواند هشداری از سوی نظاميان پاکستان برای خنثی ساختن ساير عمليات امريکا و ناتو در منطقه در صورت برنيامدن خواسته های بيشتر آنها تلقی شود.

Wednesday 24 February 2010

گوشه ای از تاریخ ایران بعد از انقلاب مشروطیت - بقلم استاد علی ضرابی

مصدق وامیرتیمورکلالی علی ضرابی

امیرتیمورکلالی یکی ازچهره های معروف وباهوش وبا داریت ومیهن پرست ایران درقرن اخیربه حساب
می آمد. وی سرپرست ایل تیموری یکی از ایلات بزرگ شرق خراسان بود.ازآنجا که امیرتیمورهمیشه رف مشورت شخصیت های مهم آن زمان خراسان قرارداشت هرحاکمی که به خراسان می آمد با توجه به شناختی که ازامیر تیمورداشت به اونزدیک میشد. قوام السطنه در خاطرات خود می نویسد من درامرسیاست ولیاقت ودرایت کسی را مثل امیرتیمورندیده ام.
کلنل محمدتقی خان پسیان دشمن بزرگ قوام السطنه هم درباره امیرتیمورهمین نظررا داشت. امیرتیموردر زمانیکه هنوزچند روزی به سن قانونی اوبرای انتخاب شدن به وکالت مجلس مانده بود. به وکالت مجلس شورای ملی ازمشهد انتخاب شد وآن دوره ششم مجلس بود همان دوره ای که تغییر سلطنت درایران انجام شد.امیرتیموردراین مجلس به عنوان منشی مجلس انتخاب شد درآن زمان کم سن ترین وکیل به عنوان منشی مجلس انتخاب می گردید ومسن ترین شخص عنوان رئیس مجلس را عهده دارمیشد ومرحوم مدرس رئیس این مجلس بود. درروزیکه بنا بود رای گیری جهت تغییر سلطنت درایران انجام شود.یکی از وکلای جوان ولی تحصیل کرده مجلس دکترمحمد مصدق به عنوان مخالف این تغییراسم نوشته بودمخالفت خود را با سلطنت رضاخان سردارسپه به سلطنت چنین عنوان کرد که سردارسپه کسی است که می تواند کشتی بحران زده این کشور را به ساحل نجات هدایت کند وما جزاوکسی را نداریم که به عنوان نخست وزیرانتخاب کنیم وزمام این کشوررا بدست او بدهیم. چرا وکلا می خواهند از شخصی که می تواند برای ملت کار کند وجود بی مسئولیتی بسازند. واو را به عنوان پادشاه انتخاب کنند که طبق قانون اساسی ازهرگونه خدمتی مبرااست وشغل تشریفاتی را به شخصی بدهند که وجودش برای کشورمستمرثمر خواهد بود ولی عده ای از وکلا که قبلاً با رضاخان صحبت کرده بودند وسخت موافق سلطنت رضاخان سردارسپه بودند به دکتر مصدق می تاختند وافراد بی طرف را تشویق به دادن رای موافق می کردند. وقتی دکترمصدق جو ومجلس را این چنین دید ازجای خود بلند شد وروبروی رئیس مجلس ایستاد وگفت واقعاً خاک برسرشما که وکلای ملت ایران هستید وراه را ازچاه نمی دانید وراه خود را گرفت که از مجلس خارج شود. دراینجا امیرتیمور با عصبانیت از جای بلند شد وفریاد کشید آقای دکتر مصدق، دکترمصدق برگشت وامیرتیمورباهمان صدای بلند گفت آقای مصدق السلطنه خاک برسرشما که به وکلای ملت ایران توهین می کنید. مصدق چیزی نگفت وراه خودش را گرفت واز مجلس خارج شد.سالها ازاین واقعه گذشت ورضاخان سردارسپه پادشاه ایران شد البته نه پادشاهی که مصدق تصورمی کرد بلکه پادشاهی دیکتاتورو زورگو و پادشاهی که مثل بقیه پادشاهان.اطرافیان ارزشمند خود را می کشند وآنچه می خواهند می کنند او مصدق ومدرس را تبعید وسرداراسعد وتیمورتاش وهرکس را که قدرتی می شناخت از پیش راه خود برداشت آنچه درایام پادشاهی اوگذشت دراین مقوله نمی گنجد.
درهرحال پس ازشهریور 1320 وتبعید رضاشاه ، کشور ومردم ایران حیاتی دیگر یافتند ، دکترمصدق به عنوان رجل شناخته شده ومیهن پرست ایران به نخست وزیری انتخاب شد وجریان مبارزات ایرانیان برای ملی کردن صنعت نفت به سرپرستی مصدق به نتیجه رسید .
دشمنان مردم ایران وکاسه لیسان دولت انگلیس که از هرسو خود را برای دشمنی با مصدق آماده کرده بودند کارشکنی را به حدی رساندند که مصدق تصمیم گرفت خیلی زود دولت خود را تعیین وبه مجلس معرفی کند. بیشترکسانیکه مصدق به آنها اعتماد داشت درمجلس بودند ومصدق برای انتخاب وزراء ازدکترصدیقی ویکی دونفردیگر از همفکرانش خواست که ظرف بیست چهارساعت اشخاصی که مورد اعتماد وقادربه اداره وزارت خانه ها هستند صورت بدهند. روزبعد صوت کسانیکه برای انتخاب آنها بررسی شده بود به مصدق داده شد و مصدق به جهاتی نام عده ای را خط زد وگفت ازاینها درجای دیگرباید استفاده کرد یکی ازآنها حسین مکی بود ودرلیست جای دو وزیر ورئیس شهربانی کل کشورخالی ماند وقتی ناظرزاده کرمانی که وکیل مجلس بود ودراین مهم مصدق ودوستانش را کمک می کرد گفت: آقای دکتربرای این پست ها چه فکرمی کنید مصدق گفت لیست را بده به من وخیلی راحت وبی دغدغه به جای وزیرکشورنوشت امیرتیمور کلالی وبه جای خالی نام وزیرکارنوشت امیرتیمورکلالی وبه جای نام رئیس شهربانی کل کشورنوشت امیر تیمورکلالی ولیست را داد دست آقای دکترآذر، همه به لیست نگاه کردند وبه مصدق گفتند واقعاً ! مصدق گفت بله که واقعاً، او را سالهاست که ندیده ام ولی من او را می شناسم و فوراً به خراسان تلگراف کردند وازامیر تیمورخواستند که برای تصدی این سه پست انتخاب شده است. من خود ازآقای منیری معاون فرمانداری مشهد شنیدم که گفت وقتی این تلگراف را برای امیرتیموربردم، تصورمی کردم چقدرخوشحال خواهد شد ولی او وقتی تلگراف را ازمن گرفت وخواند خیلی خونسرد گفت به آقای مصدق السلطنه تلگراف بزنید وبگوئید چشم دوسه روزه خدمت میرسم وابداً تغییری درچهره امیرتیمورکه درآن واحد سه پست بزرگ مملکتی را دست گرفته بود ندیدم. روزبعد که استانداراز تهران به مشهد بازگشت ازمن پرسید وقتی تلگراف را به امیرتیمور دادی چه حالتی پیدا کرد، گفتم مثل اینکه همسرش به او بگوید غذا حاضراست بیا وغذا بخور، استاندارهم خنده اش گرفت.
من دراین اواخرمرحوم امیرتیمور راکه پس ازانقلاب درکالیفرنیا زندگی می کرد زیاد می دیدم و اغلب وقتی به لوس آنجلس می آمد.روی لطفی که به من داشت منزل من زندگی میکرد یک شب علت اعتماد مصدق را به وی پرسیدم گفت: مصدق روی دوستان ومخالفین بدون بغض قضاوت می کرد وانسان معمولی نبود او توهینی که من سی سال قبل به او کرده بودم به عنوان پاسخ صحیح ودرست حساب کرد نه توهین وباهمان برخورد او مرا شناخت. باید هم همینطورمی بود. من هم مصدق را فقط درمجلس می دیدم وجزهمین برخورد پرخاشگونه با او هیچگاه تا زمانیکه دردولت با او همکاری میکردم نداشتم البته برای من هم اداره سه وزارت خانه سخت بود. من خود پس ازمدتی کسانی را مثل شاهپوربختیار برای وزارت کار و تیمسارافشارطوس رابرای ریاست شهربانی پیدا کردم وبه ایشان معرفی نمودم.
امیرتیمور در جریان 28 مرداد به خراسان آمد ودیگربه تهران برنگشت. درسال 1356 به خواهش علی امینی به تهران آمد وبه توصیه اوهمراه علی دشتی نزد شاه رفت وبه او گفت شما آیا نمی دانید که زمان آن رسیده که اختیارات را به مردم وجبهه ملی تحویل دهید. امیرتیمورگفت شاه به زمین نگاه کرد وپاسخی به من نداد وبه آقای دشتی گفتم بفرماید برویم.
مردان اندیشمند درست می اندیشند مثل دکتر مصدق ومردان بزرگ خواسته اندیشمندان را درست انجام می دهند مثل امیرتیمور.
امیرتیمورروزی به من گفت: من نزدیک 100سال عمرکرده ام و زمانی است که به ایران بروم ودرآنجا بمیرم وهمین کاررا کرد. اوبه دختربزرگش ناهید اسکندرمیرزا ،همسررئیس جمهورمتوفی پاکستان ، که درلندن زندگی می کند نوشت که من برای امرمهمی به ایران می روم، اگرتوهم خواستی بیا.
امیرتیمورپس از یکی دوماه که درخراسان بود جهان را بدرود گفت. روحش شاد.

Friday 19 February 2010

تسلیت


شورای جبهه ملی ایران در خارج از کشور، مصیبت وارده
را به اقای دکتر ناصر انقطاع دانشمند فرهیخته و مبارز
سر سخت نهضت ملی ایران و خانواده گرامیشان تسلیت
میگوید .
هیجدهم فوریه 2010

Monday 15 February 2010

گفتگو با کورش رعیم

گفتگو با کورش زعیم در ارتباط با راهپیمایی ۲۲ بهمن
چرا اسب تروا وارد قلعه نشد؟

رضا جمالی
روز ۲۳ بهمن بسیاری از رسانه‏های مهم جهان گزارش‏های تحلیلی‏ متفاوتی در باره‏ی حوادث ۲۲ بهمن در ایران منعکس کردند. در بیشتر این رسانه‏ها به این موضوع اذعان شد که معترضان در ایران، برخلاف برنامه‏ریزی‏ها و فراخوان‏ها نتوانستند تظاهرات دولتی سالگرد انقلاب را تحت‏الشعاع قرار دهند و این عدم موفقیت را ناشی از تدابیر شدید امنیتی حکومت برای کنترل حوادث این روز ارزیابی می‏کنند.

اما بسیاری از هواداران جنبش سبز در فضای مجازی، اینترنت و وبلاگ‏ها عامل دیگری را هم در عدم موفقیت خودنمایی جنبش سبز مطرح کردند که یکی از آن موارد طرحی بود با عنوان «اسب تروا». در این طرح حامیان جنبش سبز با عدم استفاده از نمادهای سبز، باید در درون راهپیمایان هوادار دولت وارد می‏شدند و در زمان و مکان مناسبی، شروع به اعتراض می‏کردند. به اعتقاد بسیاری از معترضان جنبش، این طرح دارای ضعف‏هایی بود که نتوانست حضور جنبش سبز را آن‏طور که باید، در راهپیمایی ۲۲ بهمن منعکس کند.
در گفت‏وگویی با کورش زعیم، از اعضای مرکزی «جبهه‏ی ملی ایران» در تهران، ارزیابی او را در باره‏ی راهپیمایی ۲۲ بهمن و حضور جنبش سبز در این راهپیمایی جویا شدم:
آن‏چه دیروز روی داد، گام دیگری در مسیر جنبش دمکراسی‏خواهی مردم است. این‏گونه جنبش‏ها را نباید با هر روز و هر رویداد داوری کرد. باید به روند آن‏ها توجه کرد. در هر موقعیتی که برای گردهم‏آیی و تظاهرات بوده، از اولین راهپیمایی بعد از انتخابات تا به امروز، حاکمیت انحصاری‏تر و خشن‏تر برخورد کرده و جنبش هم همین‏طور تندروتر و سازش‏ناپذیرتر شده و شعارهای تندتری را می‏دهد.اگر شعارهای جنبش از آغاز اعتراضات را کنار هم بچینید، می‏بینید که روند، روند خشونت تدریجی فزاینده‏ی حاکمیت و افزایش خواسته‏ها و شعارها و انتظارات جنبش است. بنابراین هر دو دارند به سوی یک رویارویی نهایی پیش می‏روند. باید توجه کنید که در میان مردمی که اعتراض می‏کنند، هربار به تدریج آن‏هایی که صلح‏جوتر،میانه‏روتر و یا سازش‏پذیرتر هستند، با اعمال خشونت حاکمیت ریزش می‏کنند و آن‏هایی که مصمم‏تر، پایدارتر و سرسخت‏تر هستند، می‏مانند. شعارها هم کم‏کم از شعارهای اولیه‏‏ای که به اصلاح و ترمیم راضی بودند، تبدیل به شعارهای ساختاری و بنیادی می‏شود و همین‏طور که آدم‏های مصمم‏‏تر و سرسخت‏تر در جنبش می‏مانند، شعارها را آن‏ها تعیین می‏کنند، بنابراین مطالبات هم بنیادی‏تر و سازش‏ناپذیرتر می‏شود.

Saturday 13 February 2010

اتوبوسهای بسیار حامل طرفداران خامنه ای


اتوبوسهای حامل طرفداران جمهوری اسلامی در 22 بهمن 88

صف اتوبوسهائیکه افراد حامی رهبری را اورده بودند !!
عکس‌های ماهواره‌ای نشان می‌دهد که بر خلاف ادعاهای رهبری، صف اتوبوس‌های حامی رهبری طولانی‌تر از صف مردم همیشه در
صحنه بوده است. بنا بر تصاویر بدست آمده از 'گوگل ارت' میدان آزادی آنقدرها شلوغ نیست که دولت ادعایش را کرده بود. بسیاری از خیابان‌های منتهی به این میدان پر از اتوبوس‌هایی است که حامیان دولت را به تهران آورده است. از میزان ساندیس مصرفی نیز اطلاعی در دست نیست. رهبری از اتوبوس‌ها تقدیر نکرده است.
این عکس‌های ماهواره‌ای مربوط به زمان سخنرانی محمود احمدی‌نژاد است. مطمئنا تعداد حاضران در میدان ازادی از یک میلیون نفر خیلی کمتر است.
البته جمعیت نسبتا زیادی در خیابان آزادی به سمت این میدان در حرکت بوده، اما بعید به نظر می‌رسد کل جمعیت حاضر بیش از نیم میلیون نفر بوده باشد که با احتساب حامیان میرحسین موسوی، باز با ارقام ادعایی خبرگزاری‌ها همخوانی ندارد.
آیت‌الله خامنه‌ای دیروز گفت: «آيا حضور ده‌ها ميليون انسان بصير و پرانگيزه در جشن سي و يكسالگي انقلاب كافي نيست كه معاندان و فريب‌خوردگان داخلي را كه گاه رياكارانه دم از "مردم " مي‌زنند، به خود آورد و راه و خواست مردم را كه همان صراط مستقيم اسلام ناب محمدي صلي‌الله عليه و آله و راه امام بزرگوار است،‌ به آنان نشان دهد؟» . مقام رهبری در سخنان خود اشاره‌ای به اتوبوس‌های شرکت کننده در مراسم دیروز نکرد

Friday 12 February 2010

حکم زندان برای یک عضو جبهه ملی ایران

حکم زندان برای محمد اولیایی فرد، وکیل دادگستری

محمد اولیایی فرد، وکیل پایه یک دادگستری، عضو سازمان حقوقدانان جبهه ملی ایران و مدافع حقوق بشر و وکیل مدافع شمار زیادی از فعالان سیاسی و مدنی روز یکشنبه هفته جاری از سوی شعبه 26 دادگاه انقلاب تهران به تحمل یکسال حبس تعزیری محکوم شد.به گزارش هرانا، محمد اولیایی فرد وکیل پایه یک دادگستری در پی اعتراض به اجرای حکم بهنود شجاعی و سایر نوجوانان روز یکشنبه مورخ 18 بهمن ماه از سوی دادگاه انقلاب تهران به اتهام تبلیغ علیه نظام به تحمل یک سال حبس تعزیری محکوم شد.این حقوقدان و همکار مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران در پی جریان اعتراض به اعدام بهنود شجاعی و شکایت جعفری دولت آبادی، دادستان تهران، به تبلیغ علیه نظام و توهین و افترا به قوه قضاییه متهم شده بود.

جایزه

خبر ويژه ـ جايزه بهترين عکس خبری سال جهان به عکسی از وقايع ايران تعلق گرفت

خبرنامه گويا ـ جايزه‌ی بهترين عکس سال در مطبوعات جهان، امروز، جمعه ۲۳ بهمن‌ماه برابر با ۱۲ فوريه از سوی امعتبرترين جايزه‌ی عکس‌های مطبوعاتی جهان، هر سال در ۱۰ زمينه‌ی‌ مختلف اعطا می‌شود.
در رقابت‌های اين دوره، عکسی از اعتراضات مردم ايران، پس از انتخابات دهمين دوره‌ی رياست جمهوری، برنده‌ی جايزه‌ی اصلی امسال شد.
"پيترو ماستورتزو"، عکاس مستقل ايتاليايی اين عکس را چند روز پس از انتخابات و در لحظه‌ی تاريکی از شب ثبت کرده‌است که در آن يک زن ايرانی بر بام خانه‌ای در تهران به نشانه‌ی اعتراض فرياد "الله اکبر" سر داده‌است.
"ايپری کارابودا اکر"، رئيس هيئت داوران در نشست مطبوعاتی در باره‌ی عکس فوق گفت: "اين عکس آغاز يک تاريخ عظيم را نشان می‌دهد." وی ادامه داد: "اين عکس به اطلاعات موجود بُعد می‌بخشد و به لحاظ بصری تاثيرگذار است."
کیت ادواردز، عضو ديگر هیأت داوری نيز در مورد عکس ماستورتزو گفت: "عکس فوق حسی قوی از جو، تنش، ترس و در عین حال خاموشی و آرامش در خود دارد و به همين خاطر از گزینه‌های اصلی انتخاب شد.»
عکس‌های ۶۳ عکاس از ۲۳ کشور مختلف به مرحله‌ی نهايی اين دوره راه يافتند و در ۱۰ زمينه، از "ورزش" و "اخبار" گرفته تا "پرتره"،‌ به رقابت پرداختند. ۵۸۴۷ عکاس در اين رقابت‌ها صد و يک هزار و نه صد و شصت عکس خود را برای اين دوره ارسال کرده‌بودند.

Wednesday 10 February 2010

سواران بهاری

سیامک ستوده-سپتامبر 2009
ای سواران بهاری

ای پیام آوردگان روزهای رستگاری
بر رکاب اسبتان حامل چه هستید؟
آفتاب روشنائی یا که ابر تیره ی یکتا گرائی ؟
پرچم جاوید انسان؟ یا درفش ننگبار تک خدائی؟
من نمی خواهم که عطر دلنواز نغمه هاتان
با دم اهریمنان آلوده گردد
من نمی خواهم سرود پاک آزادی به لبهاتان
به عفن یا حسین و یا حسن آلوده گردد
من نمی خواهم که نور روشن اندیشه هاتان...
با سیاهی ی دلِ شب پیشگانِ جهل پرور تیره گردد.
ای سواران بهاری
ای پیام آوردگان روزهای رستگاری
رنگتان همچون شفق سرخ و جوان باد
قلبتان چون کوره، گرم و آتشین، عشق آفرین باد
روحتان همچون نسیم نوبهاری پاک و شادی آفرین باد
ای سواران بهاری
ای پیام آوردگان روزهای رستگاری

شعری زیبا از سیامک ستوده

سیامک ستوده- نوامبر 2009
من با توام، من

ای مادر فرزند کشته !
ای مهربان، با تو شده نامهربانی، بر تو چه سختیها نرفته،
ای خواهرِ شوهر به خانه بر نگشته، برگشته یا نا گشته، قربانی ی ظلم گذشته،
ای زن، این شیر خفته، برخاسته با مشت بسته،
ای نوجوانِ بی جوانی،ای آفتابِ مرده در اوج طلوع روشنائی،
من با توام من، من با توام من،
تا روز جشن روشنائی،
تا روز در هم کوفتن،
تا روز رقصیدن بروی لاشه ی نامردمانی.
وقتی که با دستان بسته،
با مشت می کوبی به ظلمت.
وقتی که زردی ی خزان را،
جان میدهی با مرگ سرخت.
وقتی هجوم اشگها را،
سیلاب می سازی بسوی شهر ظلمت.
وقتی که با رعد طنین اندازِ خشمت،
زیباترین شعر زمان را سر می دهی بر آسمانها.
من با توام، من. من با توام، من،
تا روز جشن شادمانی،
تا روز درهم کوفتن،
تا روز رقصیدن بروی لاشه ی نامردمانی.

وخامت حال دکتر ملکی در زندان

وخامت حال دکتر ملکی و انتقال وی به بیمارستان

دکتر محمد ملکی که از اواسط تابستان در بازداشت است و اخیرا به اندرزگاه هفت زندان اوین منتقل شده به بیمارستان منتقل شد.. بر
اساس این گزارش امروز دکتر محمد ملکی که به سرطان پروستات نیز مبتلاست فشار خون اش افت کرده و به هشت رسیده و ضربان قلب نامنظم داشته است که با نظر پزشک به بیمارستان انتقال یافته است. .

جبهه ملی در خارج از کشور ، زندانی کردن دکتر ملکی را شدیدا محکوم کرده و ازادی فوری او و دیگر ز ندانیان سیاسی را خواستار است

Tuesday 9 February 2010

ازادی عیسی خان حاتمی

عیسی خان حاتمی آزاد شد
عیسی خان حاتمی، مدیر مسئول و سردبیر ماهنامه توقیف شده ایران مهر، عضو شورای مرکزی جبهه ملی ایران و دبیر اجرایی همبستگی برای دموکراسی و حقوق بشر در ایران، چهار روز پس از تودیع وثیقه 50 میلیون تومانی که در طی این مدت خانواده ایشان هر روز ساعتها زیر باران و سرما جلوی زندان اوین در انتظار آزادی ایشان سپری کردند، سرانجام در ساعت نیم بامداد امروز 18 بهمن ماه پس ازچهل روز اسارت از زندان اوین آزاد شد. نمایندگان هییئت رهبری و سازمان مهندسانُ و سازمان دانش آموختگان جبهه ملی ایران و همچنین همبستگی برای دموکراسی و حقوق بشر در ایران و حزب پان ایرانیسم به استقبال ایشان جلوی زندان اوین رفته بودند.

Friday 5 February 2010

درخواست 3 سازمان بین المللی از جمهوری اسلامی

۱۳۸۸/۱۱/۱۶

سازمان‌های حقوق بشری خواستار فشار اروپا بر جمهوری اسلامی شدند

سه سازمان بزرگ روزنامه‌نگاران، کارگران، و حقوق بشر روز چهارشنبه در نشستی مشترک که در بروکسل، پایتخت بلژیک،
برگزار شد از رهبران اروپا و جهان خواستند تا بار دیگر با اعمال فشارهای تازه بر جمهوری اسلامی، این حکومت را به احترام به حقوق بشر و آزادی بیان وادار سازند. فدراسیون بین‌المللی روزنامه‌نگاران، کنفدراسیون بین‌المللی اتحادیه‌های کارگری و سازمان عفو بین‌الملل در این نشست مشترک که در محل پارلمان اروپا برگزار شد همچنین از دولت ایران خواستند به ارعاب مدافعان حقوق بشر پایان دهد. این سازمان‌ها همچنین از جمهوری اسلامی خواستار آزادی ده‌ها روزنامه‌نگار، نویسنده، اعضای اتحادیه‌های کارگری و مخالفان حکومت شده‌اند.

یورش ماموران جمهوری اسلامی

حمله ماموران امنیتی بدفتر حزب پان ایرانیست

حمله ماموران امنیتی به دفتر حزب پان ایرانیست در کرج و بازداشت 15 نفرحوالی ساعت ۱۸ بعد از ظهر امروز پنجشنبه ۱۵ بهمن ماه
مامورین امنیتیوانتظامی با یورش به دفتر حزب پان ایرانیست کرج واقع در منطقه پردیس اقدامبه ضرب وشتم کلیه ی حاضرین در دفتر کرده و سپس ۱۵ نفر از شرکت کنندگان درجلسه ازجمله مهندس رضا کرمانی عضو شورای عالی ...رهبری این حزب که حدودا ۸۰سال سن دارد را بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل کردند.بنا بر گفته اهالی محل و شاهدین عینی پس از انتقال این افراد
مورنیروی انتظامی و لباس شخصی کلیه وسایل دفتر حزب پان ایرانیست در کرجرا به همراه خود بردند


جبهه ملی ایران در خارج از کشور ، این عمل غیرقانونی
و وحشیانه ضد مردمی را شدیدا محکوم مینماید

Tuesday 2 February 2010

نامه ای به علی خامنه ای

یادم ترا فراموش سید علی خامنه ای

به یاد داری که ٤٦ سال پیش، یعنی در سال ١٣٤٣ تو و دوستانت نامه ای به نخست وزیر وقت امیرعباس هویدا نوشتید؟ آیا به یاد داری که از نخست وزیر چه سئوالاتی کردی؟ یا اینکه طبق معمول هم خودت، و هم دوستانت این نامه و محتوی آن را به باد فراموشی سپردید؟ اما من به یادتان می آورم. این نامه ی شما به اصطلاح علمای دین است به امیرعباس هویدا، نخست وزیر آنزمان ایران

نامه علماء دین به نخست وزیر ١٩/١١/٤٣
ما نمی دانیم متصدیان امور چه فکر می کنند و درنظر دارند این مملکت را به کجا بکشانند؟ آیا در این مملکت مردم حق هیچگونه اظهارنظر در سرنوشت خود باید نداشته باشند؟ خفقان، محدودیت، سانسور و تفتیش عقاید از یک طرف و شکست اقتصادیات و تصاعد هزینه های کمرشکن زندگی از طرف دیگر، ملت را از پای درآورده. اگر کسی از وضع موجود اظهار نارضایتی کند، سیاهچال زندان و سپس حکم دادستانی ارتش زندگی تیره او را تیره تر می نماید. آخر در کدام کشور و در کدام گوشه ی جهان تا این حد فشار، اختناق، حبس، زجر، شکنجه، ترور افکار برمردم حکومت می کند؟
در جهان امروز کجا معمول است عده ای مطلق العنان حاکم مطلق بر جان و مال و ناموس مردم باشند، و کسی حق فریاد نداشته باشد؟
آیا این قسم حکومت در بین ملل نیمه وحشی آنهم در دوران حکومت فردی، از پست ترین انواع حکومت ها شمرده نمی شده است؟
آقای هویدا شما سری به زندانها بزنید و بپرسید این اصناف مختلف زندانی، علما و وعاظ، اساتید دانشگاه، دانشجویان، تجار و اصناف به چه جرمی مدت ها در زندان بسر میبرند؟
امضاء کنندگان: سید علی خامنه ای، حسینعلی منتظری، اکبر هاشمی، محمدعلی گرامی، ابوالقاسم خزعلی، علی مشکینی، صادق خلخالی، احمد جنتی، محمدتقی مصباح یزدی، حسین نوری، علی اکبر موسوی
یادم ترا فراموش سید علی خامنه ای، ای رهبر مستضفان، و رهبر مسلمانان. حال این نامه را به یاد آوردی؟ اگر نه، باید گفت تف برشرفت
آقای خامنه ای، اکنون شما به عنوان حاکم مطلق العنان کشور و ملت درمانده ایران باید به این سئوالات ملت ایران، جوانان ایران، زنان ایران، و شاید تمامی مردم دنیا پاسخ دهی
یادم ترا فراموش سید علی خامنه ای! آیا در زمان آن یکی خدا هم به اندازه ی امروز زندانها مملو از جوانان و مبارزین کشورمان بود؟ سید علی خامنه ای، آیا در زمان آن یکی خدا هم تا این حد و اندازه جوانان ما را شکنجه می کردند، می کشتند، و اجسادشان را حتی به پدرو مادر داغدیده شان نمی دادند؟ آیا در آن زمان نیز به زنان و دختران ما در سیاهچالها تجاوز کرده و می کشتند، و سپس بی شرمانه اعلام می کردند که اصلا چنین کسی وجود ندارد؟ م
یادم ترا فراموش خامنه ای جنایتکار
آیا در زمان قبل از فتنه ی خمینی هم دولت در تمامی ارکان خانواده ها جاسوسی و دخالت میکرد؟ آیا تاکنون در تاریخ ایران حکومتی کثیف تر از حکومت تو شناخته شده؟ حکومتی که تمامی جوانان ما را به بیراهه کشانده، حکومتی که با خرج میلیونها دلار از ثروت ملی، خود موادمخدر بین جوانان تقسیم میکند، چون حکومت کردن برعده ای معتاد خیلی راحت تر از حکومت بر عده ای آگاه است
یادم ترا فراموش خامنه ای ایران ویرانساز
در کدام صفحه از صفحات تاریخ ایران، حکومتی را سراغ داری که با تمامیت ایران و ایرانی و هویت ایرانی مخالف بوده باشد؟ تاکنون کدامین حاکم مطلق العنانی همانند تو مخالفین خود را به جرم جنگ با خدا به پای چوبه دار فرستاده؟ یادم ترا فراموش سید علی خامنه ای، حکومت ننگین اسلامی که خمینی و تو رهبران آن هستید نه تنها فجیع ترین جنایات را درحق ملت ستم کشیده ی ایران انجام داد، بلکه با ایجاد گروههای تروریسم بین المللی حتی نام اسلامتان را نیز به کثافت کشید، یادم ترا فراموش سیدعلی خامنه ای، تو و حکومت ولایتی تو نه تنها به ملت ایران بلکه به اسلامتان نیز خیانت کردید. مطمئن باشید که لعنت ابدی نسل پشت نسل ایرانیان بدرقه راهتان خواهد بود